52

ساعت 10/10 شب هست..شهریار تو اتاق داره کارشو انجام میده صبح به کارام رسیدم و بعد از ظهر رفتم اپیلاسیون از اون طرف هم رفتم به خواهرزاده بزرگه سر زدم...گناه داره بیچاره تک و تنها خونه نشسته بود داشت کتاب میخوند ...خدایا بهت التماس میکنم به پدر مادرایی که لیاقت ندارن بچه نده که اینجوری آواره و اذیتش کنن...

گفت ببرم پارک گفتم حوصله ندارم...واقعا حال نداشتم..اومدم خونه ...شام الویه از چند روز پیش موند خوردیم الان هم انقدر خستم  که میخام برم بخابم...



من فکر کنم یه بیماری دارم دکتر هلاکویی کی گوش میده؟؟

دقیقا علایمشو دارم یه روز شاده شادم یه روز غمگین افسرده...خیلی استرس دارم اینروزا ..اگه کار شهریار درست نشه باید بره خدمت مقدس س ر بازی...خدایا نیار اونروزو نیااااررر...از همه چی و همه جا میمونیم..

نظرات 2 + ارسال نظر
ژیلانوس دوشنبه 26 تیر 1396 ساعت 11:34 http://tilkano.blogsky.com

درود بانوی ایرانی. ... روزت زیبا. ... نگران نباش, خداوند بزرگ نمیگذاره بنده هاش در سختی باشن. ... چیزی نیس بانو, بیماری نداری و اون حالت جسمی شما واسه خاطر استرس هس. ..... همیشه شاد باشی

مرسی از کامنت زیباتون...

خان دایی دوشنبه 26 تیر 1396 ساعت 10:14 http://www.khan-dayiii.blogfa.com

خسته نباشی دایی

سلامت باشی دایی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.